پرسش :

سفارت انگليس در ايام تحصن چگونه ماهيت اصيل نهضت مشروطه را تغيير داد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
اعضاى سفارت، ابتدا به عنوان حامى متحصّنان وارد جريان انقلاب شدند. در مرحله ى دوم فكر خويش را به متحصّنان القا كردند و در عين حال كوشيدند خود را بى طرف معرفى نمايند؛ از اين رو ما در اين قسمت در حد گنجايش اين نوشتار، به هر يك از اين سه حالت، بر اساس اسناد اشاره مى كنيم.
استقبال از متحصّنان
اسناد و شواهد موجود حاكى از آن است كه سفارت انگليس مدت ها قبل از تحصّن مردم در سفارت، چنين روزى را پيش بينى كرده، خود را براى پذيرايى از مردم و در نهايت بهره بردارى لازم از اين فرصت آماده كرده بود. برخى از اسناد نشان مى دهد كه آنها دقيقاً اوضاع را زير نظر داشتند و خود را براى روزى كه مردم از سر ناچارى به آنها پناهنده شوند آماده كرده بودند.
گرانت داف، كاردار سفارت انگليس ماه ها قبل از تحصّن سفارت و استقرار مشروطه (30 ژانويه 1906) طى نامه اى به سِر ادواردگرى، وزير امور خارجه ى وقت انگليس مى نويسد:
شكى نيست كه در سراسر ايران يك ناراحتى احساس مى گردد، در حالى كه فارس، لرستان و كردستان در آستانه ى يك آشوب علنى قرار دارند. اين وضع توأم با وضع مالى كه در لبه ى پرتگاه ورشكستگى است، اين ظن را قوى تر مى سازد كه ايران در آستانه ى تحوّلى است، اما اين كه اين تحول چه شكلى خواهد داشت و در واقع تغيير سيستم دولتى كنونى دقيقاً چه وقت تحقق خواهد يافت، در حال حاضر هرگز پيش بينى نتوان كرد.[1]
مدت ها قبل از قضاياى مسجد جامع كه منجر به خروج آيت الله بهبهانى و طباطبايى؛ از تهران گرديد، گرانت داف در گزارش خود مى نويسد:
علما ممكن است در سفارت دولت اعلى حضرت پادشاهى متحصّن گردند و اين امر موجب ناراحتى بسيار خواهد گشت.[2]
و در گزارش ديگر به وزارت خارجه بريتانيا مى نويسد:
ضمناً اگر روزى بشنوم كه علما به طور دسته جمعى در ساختمان سفارت دولت اعلى حضرت پادشاهى در شهر، بست نشسته اند، تعجب نخواهم كرد.[3]
پيداست آنها گمان مى كردند علاوه بر توده ى مردم، حتى رهبران دينى نهضت كه به استعمارستيزى و مبارزه با ظلم و ستم شهرت داشته اند، از روى ناچارى به آنها پناه خواهند آورد؛ اما به رغم اظهار تأسف هاى ظاهرى از احتمال تحصن در سفارت، برخى شواهد حاكى از آن است كه اعضاى سفارت، خود، از پيش، آمادگى هاى لازم براى پذيرايى از متحصّنان را فراهم كرده و هم چون ميزبانى منتظر مهمانان خود بودند. مخبرالسلطنه در اين مورد مى نويسد:
كاشف به عمل آمد كه قبلا عده اى مبال -دستشويى- در سفارت تدارك شده بود.[4]
و يا برخى ديگر نوشته اند:
در سفارت قبلا همه گونه امكانات پذيرايى از پناهندگان فراهم شده و در باغ سفارت بيش از سى چادر براى جايگاه پناهندگان بر پا داشته و وسايل پذيرايى و امكانات تهيه ى صبحانه و نهار و شام براى آنان فراهم شده بود.[5]
حمايت هاى ويژه ى سفارت از متحصّنان از ديگر مسائلى است كه توجه انسان را به خود جلب مى كند «در سفارت به پناهندگان اطمينان دادند كه تمام آنها و افراد خانواده هايشان زير حمايت دولت انگليس مى باشند و نبايد از هيچ كس واهمه داشته باشند».[6]
به اكثر پناهندگان كارت تحت الحمايگى داده شد تا هر وقت بخواهند از سفارت بيرون روند آسوده خاطر باشند. روى كارت پناهندگى نوشته شده بود:
دارنده ى كارت آقاى ... با كسانش زير حمايت دولت انگليس هستند و هر كس با او حرفى دارد به سفارت اعلى حضرت پادشاه انگلستان و امپراتور هندوستان مراجعه كند.[7]
چنين وعده هايى، آن هم از سفارت استعمار پيرى چون انگليس، گواه روشنى است بر اين كه انگليس در انقلاب جديد راه هايى را براى تأمين منافع خويش در نظر گرفته بود كه هرگز در قالب نظام قاجار قابل دست يابى نبود، وگرنه معنايى براى پناه دادن به (14000) نفر در سفارت نمى توان يافت. اعضاى سفارت انگليس مدت هاى مديدى در انتظار تغيير رژيم قاجار به يك نظام غرب زده و غرب گرا بوده اند. نظامى كه از اصالت هاى دينى و ارزشى كاملا تهى باشد؛ و امروز بهترين فرصت بود، تا در كشاكش درگيرى هاى مردم با دربار و در شرايطى كه طرح نظام آينده براى مردم مبهم بود، الگوى مشروطه ى غربى را جاى گزين نظام عدالت خانه كنند؛ بنابراين از طريق پذيرايى متحصّنان، اندك اندك در دل انقلاب مشروطه و در كانون تصميم گيرى هاى انقلاب در تهران، نفوذ، و از درون آن را استحاله كردند. آنها براى نفوذ در ميان مردمِ انقلابى، از يك سو با پذيرايى چشم گير و مهربانى نسبت به پناهندگان استفاده كردند و از سوى ديگر، به مردم تأمين جانى دادند. نوشته اند، قريب به پنجاه نفر از مستخدمين سفارت، مشغول پذيرايى از پناهندگان بودند[8]، گرانت داف، كاردار سفارت انگليس نيز شب ها به ديدار پناهندگان مى رفت و با مردم بسيار مهربانى مى كرد و مى گفت پادشاه انگلستان پدر مهربان شماست.[9]
آنها سعى كردند طلاّب و روحانيان تهران را كه در غياب علما، تنها شده بودند، به سفارت بكشانند و در اين امر نيز به موفقيت هايى دست يافتند.
القاى مشروطه خواهى
مدّت ها قبل از انقلاب مشروطه برخى از روشنفكران دم از مشروطه مى زدند و حكومت مشروطه، آن هم الگوى غربى آن را آرزو مى كردند، اما اين واژه در ميان توده ى ملّت جا نيفتاده بود. به همين دليل ـ چنان كه پيشتر گذشت ـ هدف نهضت مشروطه تا آستانه ى تحصّن در سفارت انگليس بر پايى عدالت خانه بود، ولى پس از گذشت مدتى از تحصن در سفارت، هدف نهضت تغيير كرد و مشروطه خواهى به جاى عدالت خواهى نشست. براى اين كه چگونگى تحوّل درخواست مردم از عدالت خانه به مشروطه روشن شود، به چند ماه قبل بر مى گرديم و درخواست هاى متحصّنان را از زمان تحصّن مردم در حرم عبدالعظيم مرور مى كنيم.
طبق گزارش ناظم الاسلام كرمانى، يكى از درخواست هاى متحصّنان در تحصّن حرم حضرت عبدالعظيم (16 شوال 1323) تشكيل عدالت خانه بود.[10]
چند ماه بعد، زمانى كه طلبه اى به نام عبدالحميد در تاريخ 18 جمادى الاول 1324 كشته شد، علما مجدداً طى نامه اى به صدر اعظم درخواست تأسيس عدالت خانه كردند.[11]
بعد از رفتن علما به قم و آغاز تحصّن سفارت انگليس، هم چنان سخن از عدالت خانه بود. گرانت داف در گزارش خود مى نويسد:
به محض اينكه از ورود پناهندگان به سفارت مطلع شدم، يكى از كارمندان را فرستادم تا مقصود آنها را استفسار كند. آنها هم اجمالا خواست هاى خود را چنين عنوان كردند ... آنها خواستار تشكيل محاكم عدليه مى باشند كه اداره ى آن در دست مقامات فاسد نباشد.[12]
از شواهد فوق پيداست تا بدو ورود مردم به سفارت، هم سخن رهبران فعّال نهضت و هم خواسته ى انقلابيون، تأسيس مراكزى براى بسط عدالت و رفع تظلّمات مردم بوده است و اين تنها راه حل مشكل بود كه جامعه ى آن زمان در اثر خودكامگى هاى دربار و وابستگان به آن بر شانه ى خود احساس مى كرد. ولى پس از ورود انقلابيون به سفارت، اعضاى سفارت به كمك عناصر نادان و يا خودباخته و سكولار، شعار مشروطه را به مردم القا كردند. اين حقيقتى است كه افرادى چون شيخ ابراهيم زنجانى، كسى كه جزء اعضاى لژ فراماسونرى بود و حكم قتل شيخ فضل الله نورى به دست او صادر گرديد، بدان اعتراف نموده اند. زنجانى در خاطرات خود مى نويسد:
... مردم تهران به دستور باطنى انگليسيان در سفارت انگليس تحصن جسته، هزاران مردم چادرها زده، ديگ هاى خوراك بار كرده، روز به روز بر عده ى مردم افزوده، خبرها و تلگراف به ساير بلاد شده... اول عنوان عدالت خانه در زبان ها دوران داشت ... و بالاخره به القاى انگلستان و پاره اى مردمان آزادى و وطن خواه، عنوانِ طلب مشروطيت دولت و قانون و مجلس شوراى ملى و انتخابات و قانون اساسى به بيان آمد و اين زمزمه و هياهو به ساير بلاد سرايت كرد.[13]
گزارش زنجانى نشان دهنده ى تبانى سفارت انگليس و افراد به اصلاح آزادى خواه براى تغيير ماهيت انقلاب است. بى ترديد اگر آزادى خواهان حاضر در سفارت، اعضاى سفارت انگليس را تأييد نكرده و پيشنهاد جاى گزينى مشروطه به جاى عدالت خانه را نمى پذيرفتند، مردم پيشنهاد آنها را قبول نمى كردند؛ زيرا در آن ايّام، به دليل خالى شدن تهران از علما، عملا مردم در موضع گيرى هاى خود به انگشت اشاره ى منورالفكران مى نگريستند؛ به همين دليل وقتى آنان بر نظر سفارت انگليس صحّه گذاردند، آنها نيز آن را پذيرفتند.
برخى نقل كرده اند كه:
همسر كاردار انگليس در ايّام تحصّن نزد متحصّنين آمد و به آنها گفت:
آقايان شما براى چه به اين جا آمده ايد؟ يك نفر روضه خوان كه فعلا اسمش را فراموش كرده ام، در جواب خانم گفت: ما آمده ايم اين جا يك مجلس عدالت مى خواهيم. گفت: نمى دانم مجلس عدالت چيست؟ گفت: يك مجلس كه دانشمندان و ريش سفيدانمان بنشينند نگذارند حكّام و سلاطين به ما ظلم كنند. -سخن كه به اين جا رسيد همسر سفير با زيركى خاصى لفظ مشروطه را بر سر زبان مردم گذاشت و به صورت آرام آنها را در مسير مشروطه خواهى قرار داد- گفت: پس شما يقين، مشروطه مى خواهيد. اين اولين دفعه بود كه لفظ مشروطه را از دهان خانم انگليسى شنيديم.[14]
پس از اين ماجرا در مراحل نخست، مردم با چشمان بسته وارد عرصه ى حمايت از مشروطه شدند، به گونه اى كه گويند:
پس از صحبت همسر سفير، طولى نكشيد كه يكى فرياد مى كرد: ما مشربه مى خواهيم؛ يكى فرياد مى كرد: ما شرطه مى خواهيم.
و آن روحانى نما نيز فرياد مى كرد: بگوييد آنچه را كه خانم گفت؛ ما مشروطه مى خواهيم.[15]
پيداست روحانى نمايان حاضر در سفارت نقش مهمى در كنار منورالفكران در القاى مشروطه خواهى داشتند.
برخى نوشته اند كه كاردار سفارت انگليس با پناهندگان ديدار مى كرد و به آنها مى گفت:
شما از هر حيث در امان هستيد. شما به جاى عدالت خانه، مشروطه بخواهيد؛ و منشيان سفارت كه به زبان فارسى احاطه داشتند، معناى مشروطه و حكومت مشروطه را براى آنان توضيح مى دادند.[16]
شب ها چرچيل (دبير سفارت)، عباسقلى خان نواب (منشى سفارت) و چند حقوق دان در سفارت براى پناهندگان سخنرانى مى كردند و از آزادى و عدالت سخن مى راندند.[17]
طبعاً اعضاى سفارت در تفهيم نظرهاى خود به متحصّنان، به علت غير بومى بودن، مشكل داشتند؛ به همين دليل عدّه اى از به اصطلاح آزادى خواهان و وطن پرستان، عمليات استحاله ى نهضت را تسريع مى نمودند. برخى گزارش كردند كه:
هنگامى كه مردم به سفارت انگليس پناهنده شدند، نمايندگانى را به طور محرمانه به منظور استمداد فكرى نزد صنيع الدوله فرستادند.[18]
صنيع الدوله يكى از آن روشن فكرانى بود كه به اتفاق هم فكرانش، رفته رفته بحث درباره ى اصول حكومت مشروطه را با متحصّنان در باغ سفارت آغاز و با اعضاى سفارت، از جمله اسمارت نيز، درباره ى ماهيت دموكراسى هاى اروپا بحث كردند.[19]
خبرنگار روزنامه ى تايمز مى نويسد:
معنى و مفهوم مشروطه براى عده ى زيادى از تظاهركنندگان توضيح داده شد.[20]
مؤلف كتاب تاريخ استقرار مشروطيت نيز با استناد به اسناد وزارت خارجه ى انگليس، به نقش روشن فكران در القاى مشروطه خواهى به متحصّنان اشاره نموده، مى نويسد:
گمان مى رود كه آنها از مردان تحصيل كرده و روشن فكر، نظير صنيع الدوله، دستور مى گرفتند كه چه امتيازاتى را بايستى خواستار شوند.[21]
اندك اندك با خط دهى سفارت و تلاش منورالفكران غرب گرا، درخواست و شعار مردم از عدالت خانه به مشروطه تغيير نمود. ولى هنوز مردم نمى دانستند پيامد مشروطه اى كه اعضاى سفارت و روشن فكران خودباخته و غرب گرا در پى آن هستند، چه خواهد بود. بسيارى از مردم بر اين باور بودند كه مشروطه، نظامى سياسى ـ اجتماعى است و كاملا با دين قابل جمع است و راز اين تلقى نيز اين بود كه بناى سردم داران مشروطه ى غربى، كتمان تضاد نظام مشروطه ى غربى با نظام سياسى و قوانين حقوقى اسلام بود.
به هر تقدير، كم كم درخواست متحصّنان از عدالت خانه به مشروطه تغيير يافت و سخن از مشروطه خواهى و تشكيل مجلس ملّى، به جاى مجلس اسلامى به ميان آمد و از اين پس متحصّنان به طور ناخواسته آلت فعل نيّات شوم انگلستان شدند.
سفارت در گام نخست مى خواست عين الدوله از صدارت عزل شود؛ چرا كه عين الدوله روحيه ى ضد انگليسى داشت و با حضور او منافع انگلستان تأمين نمى شد؛ از اين رو عزل عين الدوله چند روز پس از آغاز تحصن جزء درخواست هاى متحصّنان قرار گرفت و سرانجام، پس از مداخله ى محمدعلى ميرزا وليعهد، مظفرالدين شاه عين الدوله را عزل نمود و مشيرالدوله را به صدارت نشاند.
مشيرالدوله از علما و پيروانشان در قم دعوت كرد به شهر برگردند، ولى مخالفت ها و اعتراض ها هم چنان ادامه يافت و بحث از تشكيل مجلس شورا و حكومت جمهورى و مشروطيت بالا گرفت و تقاضاى رسمى تشكيل عدالت خانه به درخواست تشكيل مجلس نمايندگان از وكلاى بخش هاى مختلف جامعه تغيير يافت.[22] سرانجام در 13 مرداد 1285 ش. فرمان شاهانه در موافقت با تشكيل مجلس صادر شد، امّا كسانى كه گرايش غربى داشتند مى خواستند با محور قرار دادن مليّت به جاى شريعت، رنگ ملّى به مجلس بدهند. در آن اوضاع، مارك «ملّى» ابزارى بود كه از يك سو هويت مذهبى مجلس را كم رنگ مى كرد و از سوى ديگر، ماهيت غرب گرايانه و ميل به بيگانه ى منوّرالفكران را پنهان مى كرد؛ از اين رو منوّرالفكران «مجلس شوراى اسلامى» را نپذيرفتند و خواهان «مجلس شوراى ملّى» شدند و فرمان اوّل شاه را، به علت اين كه پسوند «اسلامى» به جاى «ملّى» به دنبال «مجلس شورا» آمده بود، نپذيرفتند. به همين علت شاه دست خط ديگرى صادر كرد و پسوند «ملّى» را به نام مجمع جديد افزود.[23]
به هر حال تقريباً پس از 25 روز، فرمان مشروطيت صادر گرديد و در آن، تشكيل يك مجلس شوراى ملى مركب از نمايندگان اصناف مختلف پيش بينى گرديد.
اظهار بى طرفى
نكته ى قابل توجه در جريان دخالت انگليس در انحراف و استحاله ى نهضت عدالت خانه، تلاش براى اظهار بى طرفى است. آنها در عين اين كه مى خواستند رنگ اسلامى نهضت را از بين ببرند و آن را از ارزش هاى دينى تهى نمايند، حاضر نبودند اين مسئله فاش شود، بلكه تلاش مى كردند كه مشروطه خواهى را يك تقاضاى ملّى و خواسته ى مردمى جلوه دهند؛ از اين رو هم زمان با القاى مشروطه خواهى به متحصّنان، خود را چهره اى بى طرف و ميانجى ميان متحصّنان و دربار جلوه مى دادند. اين روش چند فايده داشت: اول اين كه آنها با اين روش با هر دو جناح متخاصم ارتباط نزديك برقرار كرده و با لباس ميانجى از اسرار آنها با خبر مى شدند؛ و ديگر اين كه، لباس بى طرفى، مارك دخالت جانب دارانه در امور مملكت را از انگليس برمى داشت و چهره ى خيرخواهانه اى از آنان ارائه مى كرد.
از اين رو، اعضاى سفارت تلاش مرموزانه اى را براى تغيير مسير نهضت آغاز كردند و به عنوان واسطه ى پى گيرىِ درخواست هاى متحصّنان وارد عمل شدند. كاردار سفارت انگليس در گزارش خود مى نويسد:
آنها حاضر به قبول مواعيد شاه نيستند، مگر اين كه دولت اعلى حضرت پادشاهى انگلستان ضامن اجراى آن گردد.[24]
در جاى ديگر مى نويسد:
پناهندگان و هواداران بى شمار آنها، اعتماد خود را نسبت به دولت به كلّى از دست داده اند و حاضر نيستند مستقيماً وارد مذاكره شوند، مگر به توسط اين جانب.[25]
همين شخص پيش تر در گزارش ديگرى مى گويد:
خوش بختانه كسى تاكنون مراجعه نكرده است. ديروز اين جانب اين مطلب را به طور محرمانه به مشيرالدوله اطلاع دادم و افزودم: چنانچه مردم در سفارت انگليس بست بنشينند، اين جانب از خود سلب مسئوليت مى كنم.[26]
وى در ايّام تحصّن اظهارات و خواسته هاى متحصّنان را به دربار منتقل مى كرد. خود او در اين مورد چنين مى گويد:
... نايب السلطنه پس از اظهار تشكر گرم از اقداماتى كه تاكنون انجام داده ام، صريحاً گفت كه دولت ايران در وضع شاقّى واقع شده و تقاضاى كمك فكرى را نمود. به ايشان گفتم كه كوشش خواهم نمود كه پناهندگان را وادار نمايم تا هيئتى به نمايندگى خود نزد صدر اعظم بفرستند و در آن موقع خود آن عالى جناب مى توانند شخصاً با آنها مذاكره كنند. ضمناً اظهار داشتم كه البته اين جانب بايد در وضعى باشم كه بتوانم به رهبران مردم تأمين دهم كه مورد تعرض واقع نخواهند شد و تقاضاى دخالت اين جانب در اين امر هم بايستى از طرف دولت ايران به عمل آيد. پيشنهادم فوراً پذيرفته شد و روز چهارشنبه، هشتم ماه جارى، همراه با رهبران پناهندگان به خانه ى ييلاقى صدر اعظم رفتم. پس از بحث مفصلى كه در آن جا بعمل آمد و من در آن شركت نمى جستم مگر وقتى كه سؤالى از من مى شد، يك فرمان تعديل يافته اى نوشته شده و روز نهم اوت توشيح گرديد.[27]
بدين ترتيب، عمّال سفارت انگليس خواسته هاى خود را به دست دربار و متحصّنان و با درخواست و تقاضاى آنها به تصويب رساندند و با نيروهاى اصيل و سنّتى، هويت اصيل نهضت را از درون تغيير دادند و همان گونه كه معاويه با نيروها و فرماندهان سپاه اميرمؤمنان(عليه السلام) پايه هاى حكومت دينى حضرت را تضعيف نمود، سفارت انگلستان نيز بنيان انقلاب انديشى مشروطه را به دست نيروهاى ناآگاهِ همان انقلاب خشكانيد.
پس از امضاى فرمان مشروطيّت، تحصن پايان يافت و علما به پناهندگان سفارت دستور دادند تا سفارت را ترك كنند، اما با كمال تأسف و تعجب، پناهندگان آن چنان به خواب رفته بودند كه پس از دستور خروج رهبران دينىِ نهضت، با اعضاى سفارت مشورت نموده، با اجازه و صلاح ديد آنان از سفارت خارج شدند.[28]
پی نوشتها:
[1]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 43.
[2]. همان، ص 63.
[3]. همان، ص 61.
[4]. مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، ص 141.
[5]. ابراهيم صفايى، تاريخ مشروطيت به روايت اسناد، ص 236.
[6]. ر.ك: نهضت مشروطيت ايران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 150 و ابراهيم صفايى، اسناد مشروطه، ص 108.
[7]. ر.ك: ابراهيم صفايى، اسناد مشروطه، ص 44.
[8]. ر.ك: همان، ص 59، و نهضت مشروطيت ايران، (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 151.
[9]. همان.
[10]. ناظم الاسلام، تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 358.
[11]. ژانت آفارى، انقلاب مشروطه ايران، ص 83.
[12]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 91.
[13]. خاطرات شيخ ابراهيم زنجانى، ص 205.
[14]. محمدحسن خراسانى، تاريخ انقلاب طوس يا پيدايش مشروطيت ايران، ص 136 - 137، به نقل از: على ابوالحسنى، (منذر)، انديشه سبز زندگى سرخ، ص 117 - 118.
[15]. همان.
[16]. نهضت مشروطيت ايران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 151.
[17]. همان.
[18]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 146.
[19]. ژانت آفارى، انقلاب مشروطه ايران، ص 85.
[20]. ايوان الكسيوبچ زينويف، انقلاب مشروطيت ايران، ص 35.
[21]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت ايران، ص 134.
[22]. ژانت آفارى، انقلاب مشروطه ايران، ص 85.
[23]. همان، ص 86.
[24]. حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، ص 77.
[25]. همان، ص 93.
[26]. همان، ص 84.
[27]. همان، ص 94 - 95.
[28]. ر.ك: نهضت مشروطيت ايران (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 153.
منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).